درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند
نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند
کاظم بهمنی
یکی کرد در خاک گنجی نهان
بدو گفت: کار آگهی کای فلان
به صد سعی اش ازخاک کردند دور
تو بازش به خاک اندر آری به زور
اگر هوشمنـــــــــــدی و دانشوری
نباید که بگذاری و بگـــــــــــذری
جهان بهر ما گر چه آراستند
ز ما و تو چیز دگر خواستنــــــــد
بسمل شیرازی
گُفتم شرابِ وَصل، به اُوباش میدهند؟!
با خنده گُفت:
بنده ی «او» باش،
میدهند....
مولانا جلال الدین محمد بلخی
متخلص به مولوی
مَن عَبَدَ اللهَ حَقَّ عِبادَتِهِ آتاهُ اللهُ فَوقَ أمانِیهِ وَ کفایتِهِ ؛
هر که خدا را ، آنگونه که سزاوار اوست ، بندگی کند ،
خداوند بیش از آرزوها و کفایتش به او عطا کند.
حضرت امام حسین
علیه السلام
(بحار الأنوار، ج 68، ص 184)
ای خالق ذوالجلال هر جانوری
وی رهرو رهنمای هر بی خبری
بستم کمر امید بر درگه تو
بگشای دری که من ندارم هنری
حضرت ابوسعید ابوالخیر