با یاد رخش دگر ز ما یاد مباد
گو هستی ما ز بیخ و بنیاد مباد
هرچندنشدزعشق شادان نفسی
جز عشق نصیب جان ناشاد مباد
حضرت
ملا احمد نراقی
متوفی 1245
گر با تو بود کس ، همه عالم راه است
ور بی تو رود ، جهان سراسر چاه است
با خاک سر و چاک گریبان پیوست
آن دست که از دامن تو کوتاه است
نشاط اصفهانی
من زنده به دوستم ، نمیرم هرگز
مغزی بی پوستم ، نمیرم هرگز
هرکس که نه اوست،مرده اش دان زازل
من خود همه اوستم ، نمیرم هرگز
واله داغستانی
متوفی 1170
گر جام طرب به مسند جم زده ایم
جز باده بدست نیست تا دم زده ایم
پیدا شده عالمی و پنهان گشته
تا چشم گشوده ایم بر هم زده ایم
شرف الدین
علی یزدی
متوفی 850
جهان بگشتم و آفاق سربسر دیدم
نه مردمم اگر از مردمی اثر دیدم
برین صحیفه مینا بخامه خورشید
نگاشته سخنی خوش بآب زردیدم
که ای بدولت ده روزه گشته مستظهر
مباش غره که از تو بزرگتر دیدم
کسیکه تاج بسر داشت بامداد پگاه
نماز شام ورا خشت زیر سر دیدم
ز روزگار و جهانم همین پسند آمد
که زشت وخوب وبدونیک برگذردیدم
حضرت
ابن یمین فریومدی