عمر دراز من که پریشان گذشته است
در آرزوی گیسوی جانان گذشته است
ذوق وصال گر نشناسیم دور نیست
اوقات ما همیشه به هجران گذشته است
داریم آتشی ز تو در دل که سوختست
غیر تو هر که در دل سوزان گذشته است
در دل گذشته است خیال اجل مرا
هر جا که ذکر غمزه جانان گذشته است
بگذر طبیب از سر درمان درد من
بیمار درد عشق ز درمان گذشته است
هر دم بناوک تو که در جان گرفته جا
دل میل می کند مگر از جان گذشته است
زاهد زما مجو سر و سامان که مست عشق
زاندیشه های بی سر وسامان گذشته است
افغان ز چرخ گر گذرانی چه فایده
چون کارتو فضولی از افغان گذشته است
محمد فضولی
بسیار بدی کردی و پنداشتیش نیک
نیکی چه بدی داشت که یک بارنکردی
میرنجات اصفهانی
متوفی 1122هجری قمری
دشمن دوست نما را نتوان کرد تمیز
شاخ رامرغ چه داندکه قفس خواهد شد!؟
وحید قزوینی
متوفی 1112هجری قمری
هر که صبح کند
وخیال ظلم بکسی نداشته باشد،
خداوند
گناهش را بیامرزد
حضرت امام
محمدتقی
علیه السلام