دریا

فرهنگی،ادبی،عرفانی،عمومی

دریا

فرهنگی،ادبی،عرفانی،عمومی

ما کجا بودیم؟!!!»

مردی درحالی‌که به قصرها و خانه‌های زیبا می‌نگریست

به دوستش گفت:

 «وقتی این همه اموال را تقسیم می‌کردند

ما کجا بودیم؟!!!»

دوست او دستش را گرفت و به بیمارستان برد و گفت:

«وقتی این بیماری‌ها را تقسیم می‌کردند ما کجا بودیم؟!!!»

انسان زمانی که پیر میشه تازه میفهمه نعمت واقعی

همون سلامتی، خانواده، عشق، شادی، باهم بودن،

انرژی جوانی و... همین چیزای ساده بوده

که همیشه داشته ولی هرگز بهشون اهمیت نداده

و دنبال نداشته ها بوده...

 

خاطرات فیجان و سنجان

.....می فهمند

درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند

 

معنی کور شدن را گره ها می فهمند

 

سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین

 

قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند

 

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن

 

چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند

 

آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا

 

مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند

 

نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا

 

قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند

 

                             کاظم بهمنی

 

نباید که بگذاری و بگـــــــــــذری

یکی کرد  در   خاک   گنجی  نهان

 

            بدو  گفت:  کار  آگهی  کای   فلان

 

به صد سعی اش ازخاک کردند دور

 

          تو بازش به خاک اندر آری به  زور

 

اگر هوشمنـــــــــــدی و دانشوری

 

          نباید که بگذاری و بگـــــــــــذری

 

جهان   بهر  ما  گر  چه    آراستند 

 

            ز ما  و تو چیز دگر خواستنــــــــد

 

 

                                              بسمل شیرازی