منبع : ایمیل
تشنه به خون
جهان پر فتنه دیدم باز امروز
بخونش تشنه دیدم باز امروز
درین روی زمین افتاده او را
چو گرگ گشنه دیدم باز امروز
جهان پیر را بهر جوانی
بدستش دشنه دیدم بازامروز
بسی کهنه که نوخواهدشدن باز
بسی نو کهنه دیدم باز امروز
علاالدوله می گوید که آنجا
ز غوغا ره ندیدم باز امروز
حصار ملک دجال مهین را
حقیقت رخنه دیدم باز امروز
حضرت
شیخ علاالدوله سمنانی
تا کی ز غمت ناله و فریاد توان کرد
زافتاده به کنج قفسی یاد توان کرد
آغوش و کنار از تو نداریم توقع
از نیم نگاهی دل ما شاد توان کرد
رخش ستم این قدر نباید که بتازی
گیرم که بما این همه بیداد توان کرد
زاهدچه دهی پند که ما ازمی لعلش
نی همچو خرابیم که آباد توان کرد
ای آن که بدست توسررشته خلقی است
یک رشته به پا طایری آزاد توان کرد
ای نور خدا گویم اگرسوء ادب نیست
دیگر ز کجا مثل تو ایجاد توان کرد
جانی و دلی روح و روانی همه آنی
ازمشت گلی این همه بنیاد توان کرد
آورد هجومی بسرم خیل همومی
ساقی به یکی ساغرم امداد توان کرد
یک ره ننمودی نظر اسرار حزین را
گم کرده رهی را بره ارشاد توان کرد
حضرت
حاج ملاهادی سبزواری
( اسرار )
منبع : ایمیل