نبود چو حضور قلب و مژگان تری
فیضی زنماز خویش چندان نبری
خاکت برسر،این حضوراست که تو
در پیش حق استاده و جای دگری
واعظ قزوینی
بویت شنوم زباد ، بیهوش شوم
نامت شنوم زخلق، مدهوش شوم
اول سخنم تویی چو در حرف آیم
واندیشه من تویی،چوخاموش شوم
رشیدالدین وطواط
متوفی573