گر برود هزار جان ، با غم عشق او خوشم ،
من که به عشق زنده ام،منت جان چراکشم!؟
خضر زآب زندگی ، خوش نزید ، چنانکه من ،
_ از هوس جمال او ، زنده در آب و آتشم .
من که ز عشق مردنم ، هر نفس آرزو بود ،
بهر لقای جاودان ، آب حیات می چشم.
بر سر نطع نیستی ، پای نیاز اگر نهم !
روح قدس بیفکند ، بر سر سدره مفرشم .
باده عشق می برد درد سر خمار عقل ،
ساقی عاشقان بده ، زان می ناب بی غشم .
شش جهت است،چون قفس،جای دراونمی کنم،
طایر لامکانی ام ، من نه اسیر این ششم !
آتش اشتیاق تو ، سوخت دل حسین را ،
شمع صفت،ولیک من- باهمه سوز- دل خوشم.
حسین
بن منصور حلاج
وبلاگ خوبی داری مخصوصا ترانه ای که گذاشتی عالیههههه، خیلی لذت بردم موفق باشی
به منم سر بزن