شنیدم که یک بار درحله ای
سخن گفت با عابدی کله ای
که من فر فرماندهی داشتم
به سر بر کلاه مهی داشتم
سپهرم مدد کرد ونصرت وفاق
گرفتم به بازوی دولت عراق
طمع کرده بودم که کرمان خورم
که ناگه بخوردند کرمان سرم
بکن پنبه غفلت ازگوش هوش
که ازمردگان پندت آیدبه گوش
حضرت مصلح الدین
سعدی شیرازی