شمعیم و دلی مشعله افروز و دگر هیچ
شب تا به سحرگریه ی جانسوز و دگر هیچ
افسانه بود معنی دیدار ، که دادند
در پرده یکی وعده مرموز و دگر هیچ
خواهی که شوی باخبر ازکشف کرامات
مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ
زین قوم چه خواهی؟ که بهین پیشه ورانش
گهواره تراش اند و کفن دوز و دگر هیچ
زین مدرسه هرگز مطلب علم که اینجاست
لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ
خواهد بدل عمر ، بهار از همه گیتی
دیدار رخ یار دل افروز و دگر هیچ
ملک اشعرای بهار