ای عشق رخت مایه رسوایی من
نام تو انیس روز تنهایی من
برگو که چه تدبیر کند گاه فراق
خود این دل شوریده شیدایی من
امین میرهادی
میهن من
تعویذی چند هزارساله ست
وقتی نوح آنرا برای ام نوشت
گفت :
<< مواظب باش
کسی بازش نکند !
باز شدن
همان است و
باطل شدن
همان !>>
عبداله پشیو
شاعر کرد
کرایفسوالد 7/8/1978
گفتم : غم عشق یار دارم ، چکنم ؟
در دل غم بیشمار دارم ، چکنم ؟
گفتاکه : چولاله باش و خاموش بسوز
گفتم : دل داغدار دارم ، چکنم ؟
گفتا : که دل از زلف درازش برگیر
گفتم : شب انتظار دارم ، چکنم ؟
گفتا : که بسوز و با غم عشق بساز
گفتم : سر پر خمار دارم ، چکنم ؟
گفتا : نظر از من جفا کار به بند
گفتم : برهت گذار دارم ، چکنم ؟
گفتا : که زعمر بی امان دیده بپوش
گفتم : غم روزگار دارم ، چکنم
شهدی لنگرودی
عاشق شده ام گواهم اینست
درد دل بی پناهم اینست
جز درد نروید از گل من
من باغ غمم گیاهم اینست
شد موی سرم برنگ کافور
پایان شب سیاهم اینست
با مرگ همیشه در ستیزم
در زنده دلی گواهم اینست
بارد بره وفا اگر تیر
واپس نروم که راهم اینست
ابوالقاسم لاهوتی
به پدرانتان نیکی کنید
تا فرزندانتان بر شما نیکی کنند
و از زنان مردم دیده بپوشانید
تا زنانتان پاک دامن بمانند.
امالی صدوق ص 364
به نقل از رساله حضرت امام سجاد علیه السلام ،
شرح نراقی