دریا

فرهنگی،ادبی،عرفانی،عمومی

دریا

فرهنگی،ادبی،عرفانی،عمومی

چنداندرچند

 

 

 

دربندم ازآن دو زلف بنداندر بند

 

نالانم از آن عقیق قند اندر قند

 

ای وعده فردا  تو پیچ اندر پیچ

 

آخرغم هجران تو چند اندرچند

 

 

منوچهری دامغانی

متوفی  ۴۳۲  

وضعیت و دورنمای زبان فارسی و ایران‌شناسی در تاجیکستان» در گفتگوی

 

 

 

 
22 فروردین 1391

 

ایراس: تأکید بر اینکه ایران و تاجیکستان هر دو اعضاء یک پیکرند بیراه نیست، چرا که مروری کوتاه به تاریخ، فرهنگ، آداب و سنن مشترک بین مردمان دو کشور چیزی جز این به دست نمی‌دهد. به‌رغم این اشتراکات، متأسفانه به تبع تصمیمات سیاسی یکی از مهم‌ترین وجود مشترک میان این مردمان یعنی زبان فارسی در تاجیکستان مهجور واقع شده و همین مسئله مانعی 

مهم بر سر توسعة تعاملات میان دو کشور در حوزه‌های مختلف از جمله در حوزة فرهنگی بوده است. موسسه مطالعات ایران و اوراسیا (ایراس) برای مداقه بیشتر در خصوص چرایی این موضوع و دورنمای زبان فارسی در تاجیکستان، گفتگویی را با آقای دکتر صفر عبدا...، شرق‌شناس تاجیک و استاد دانشگاه روابط بین‌الملل و زبان‌های جهانی قزاقستان (آبیلای خان) ترتیب داده که مشروح آن در ادامه از نظر می‌گذرد؛

 

 

آقای دکتر، وضعیت زبان فارسی در تاجیکستان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

زبان فارسی در تاجیکستان زبان مردم این کشور و تاجیکستان خاستگاه زبان فارسی است. متأسفانه چندان که دل من می‌خواهد وضع زبان فارسی در تاجیکستان خوب نیست. در میان عوامل مختلف، مهم‌ترین مانعی که برای گسترش زبان فارسی در تاجیکستان وجود دارد و می‌توان آن را به دیوار چین تشبیه کرد، خط سیرلیک است. اگر تاجیکستان می‌خواهد جزء کشورهای فارسی‌زبان باقی بماند و پیشرفت کند، اقدامی که باید بکند برداشتن این دیوار بسیار سنگین (سنگین‌تر از دیوار چین)، یعنی خط سیرلیک است. به هر حال، خط فارسی باید در تاجیکستان احیاء شود. تا سال 1930 در تاجیکستان، همه با همین خط می نوشتند.

برخی از بزرگان فرهنگ تاجیکستان از جمله استاد صدر الدین عینی و استاد ساتم اولوغزاده که در زمان شوروی نیز فعالیت کردند، آثار خویش را به خط فارسی می نوشتند. تقریبا تا زمان دگرگون شدن خط فارسی زبانان آسیای مرکزی که بدبختانه با دستور استالین گجستک صورت گرفت، همه زبان خود را فارسی می‌گفتند و اصطلاح زبان تاجیکی نیز اصطلاحی جدید است و بیشتر با اندیشه های سیاسی جا افتاده است. این مسئله‌ای است که من بارها گفته و از سی سال قبل هم بر آن تأکید دارم. من در این موضوع یعنی پیوند خط و زبان فارسی هم در تاجیکستان، هم ایران و هم در روسیه مقالاتی چاپ کرده‌ام.

یک مقاله من به زبان فارسی، اول در  مجله کیهان فرهنگی حدود بیست سال پیش  و بعدا در مجموعه ای  با نام «در دری» انتشار یافته بود و در آن مقاله من تلاش کردم پیوند ناگسستنی خط و زبان را نشان بدهم و با تاکید به احیای دوباره خط فارسی در تاجیکستان اشاره کردم. ببینید هر زبان با یک خط پیوند دارد و این پیوند ناگسستنی است. باید به این نکته اشاره کنم که ما فارسی زبانان بعد از تسخیر ایران از سوی اعراب بیابانگرد مجبور شدیم خط عربی را نیز در برابر دین مبین اسلام بپذیریم، البته با یک مجموعه شرایط. مثلاً بعضی حرف ها و آواهایی که خاص زبان فارسی بود، در آن خط وارد شد.

با این ملاحظه، 1400 سال است که زبان فارسی جدید پر از واژه‌های عربی شده و در این فرآیند، این زبان با خط قدیم زبان عربی هم تلفیق و هم‌نوا شده است. در تاجیکستان فاجعه این بود که یک بار خط فارسی را ربودند و به جای آن خط لاتین را جایگزین کردند که این فرآیند ده سال طول کشید. بعد از آن نیز به فرمان آقای استالین دستور داده شد که تمام کشورهای آسیای مرکزی از جمله تاجیکستان باید خط سیرلیک را بپذیرند و فاجعه این است که در میان مردم فارسی زبان آن روز آسیای مرکزی، هرکس با این فرمان مخالفت می‌کرد، سرکوب، منزوی و حتی کشته می‌شد.

در این میان، کسانی هم پیدا شدند که «از برتری» خط سرلیک سخن به میان آوردند و در نهایت تاجیکان را وادار کردند که خط سیرلیک را بپذیرند. هدف اصلی هدف سیاسی بود. می خواستند تفرقه بیندازند و حکومت کنند. چنانکه سال 1966 زبان تاجیکان افغانستان را تنها به خاطر آنکه از ایران بزرگ و تاجیکستان جدا کنند، دری نام گذاشتند. پیداست که ما تعبیر زبان دری داشتیم ولی نه به عنوان زبان جداگانه ای، بلکه مرادف زبان فارسی بود. این هم عملی سیاسی بود و خوشبختانه فرهنگیان افغانستان هنوز هم خود را فارسی زبان می گویند. زبان فارسی از چنان پشتوانه بزرگی برخوردار است که این گونه تلاشهای خصمانه کاری آنچنانی نکرد و چنانکه می بینید ما هنوز با یک زبان صحبت می کنیم و ان شاالله تا قیامت چنین خواهد بود و تا باد چنین بادا.

با وجود اینکه در طول هفتاد سال و در دورة پساشوروی این خط در تاجیکستان رایج بوده، اما هنوز این خط و این پیراهن به آن تَنی که زبان فارسی است، خوش‌اندام نیست و به عبارتی یک وصلة بسیار ناجور است. این مسئله نه تنها برای تاجیکان، بلکه برای همه فارسی‌زبانان بسیار فاجعه‌بار است. باید توجه داشت که اگر خط فارسی در تاجیکستان احیاء شود، از یک سو تاجیکان فرارود با این میراث فرهنگی که در طول بیش از هزار سال ثبت شده‌، کاملاً آشنایی پیدا می‌کنند و از سوی دیگر با سایر برادران هم‌خون، هم‌‌ریشه و هم‌زبان خود در این سوی مرزها ارتباط پیدا می کنند و آهسته آهسته زبان معیار در آنجا نیز رایج می‌شود. اما باید یک نکته دیگر را اضافه کنم که زبان رایج در تاجیکستان بزرگ‌ترین گنجینة واژه‌های زیبای فارسی است که  در آنجا حفظ شده و اما در ایران واژه‌های عربی و لاتین به نحو گسترده‌ای جای آنها را گرفته است.

فاجعه این است که در جایی که اصلاً نیازی نیست ما عربی صحبت می‌کنیم، جایی که مثلاً می‌توانیم به راحتی بگوییم «رفت و‌ آمد» از اصطلاح عربی «ایاب و ذهاب» استفاده می‌کنیم. من دلیل این استفاده را نمی‌فهمم. آیا این فضیلت است! من در مقابل هیچ زبانی نیستم و زبان عربی را می‌دانم، اما وقتی یک ایرانی به جای «رفت‌ و آمد»، «ایاب و ذهاب» می‌گوید، اعصاب من خرد می‌شود! خلاصه اینکه خیلی از واژه‌های زیبای زبان فارسی را می‌توان از تاجیکستان گرفت. من فکر می‌کنم که راه‌ دیگری به جز احیاء خط فارسی در تاجیکستان نیست.

تلاش‌هایی 20 یا 30 سال پیش برای تحقق این منظور در تاجیکستان صورت گرفته بود و روشنفکرانی در کشور ما در این مسیر گام‌های مهمی برداشتند، اما از بدبختی و به سبب در گرفتن جنگ داخلی در تاجیکستان تعدادی از خردمندان تاجیک یا کشته شدند و یا تاجکیستان را ترک کردند. پس از این تحول، حتی نام زبان فارسی که در قانون زبان کشور در پرانتز آمده بود، نیز به دست فراموشی سپرده شد. باید توجه داشت که زبانی که به دستور آقای استالین و به نام زبان تاجیکی در تاجیکستان رایج شد، بیش از هر چیز برای جداکردن تاجیکستان از ایران و سایر کشورهای فارسی‌زبان بود.

نکته دیگر اینکه در طول تاریخ، واژه «تاجیک» را به معنی غیرترک و غیرعرب به کار برده‌اند. به این عبارت که فارسی‌زبانانِ ایرانی را در گذشته در قیاس با عرب، «عجمی» و در قیاس با ترک، «تاجیک» می‌گفتند. مثلاً سعدی شیرازی به معشوق خود می‌گوید؛

شاید که به پادشه بگویند  تُرک تو بریخت، خون تاجیک

و یا مولانا می فرماید:

یک حمله و یک حمله آمد شب و تاریکی               ترکی کن و چستی کن نه نرمی و تاجیکی

اینجا نرمی و تاجیکی به معنای روشنفکری و شکیبایی می باشد.

و مثلاً «یوسف بلاساغونی» که یک شاعر ترک قرن 11 میلادی است «فردوسی» را تاجیک می‌داند. و یا محمود کاشغری در دیوان لغت ترک خود، واژه تاجیک را به معنی فارس آورده است. یعنی ما می دانیم که تاجیک همان ایرانی یعنی فارس یا فارسی زبان است که در قیاس عرب، عجمی و در قیاس ترک، تاجیک خوانده اند. مولانا جلال‌الدین بلخی نیز خود را در چند مقطع تاجیک می‌خواند و از تاجیک بودن سخن به میان می‌آورد. لذا، تاجیک یعنی ایرانی، غیرعرب و غیرترک. من در آرزوی آن روزی هستم که زبان فارسی و به ویژه خط فارسی به صورت کامل برقرار شود. در آن صورت است که همه چیز درست خواهد شد.

همان طور که گفتید، تغییرات خط و زبان در تاجیکستان با تصمیمات سیاسی انجام شده است. آیا بروز تغییر جدید و پذیرش خط فارسی در تاجیکستان نیاز به تصمیم سیاسی جدیدی دارد؟

هر رئیس‌جمهوری در تاجیکستان اگر می‌خواهد در تاریخ ماندگار بماند، باید زبان فارسی و خط فارسی را در این کشور برقرار کند. همان طور که گفتم رواج دادن خط سیرلیک در تاجیکستان که همچون یک دیوار بسیار سنگین است برای پاره پاره کردن یک ملت واحد مورد توجه قرار گرفت. لذا احیاء خط فارسی در تاجیکستان مسئلة بسیار مهمی است که باید در بارة آن فکر کرد. من نمی‌دانم که دولت‌مردان فعلی تاجیکستان چه دیدگاهی در این زمینه دارند. فقط می‌دانم که اغلب روشنفکران تاجیک با من هم‌عقیده هستند، اما در این میان، هستند کسانی که با نادانی در این مسیر مانع ایجاد می‌کنند به ویژه آنهایی که سواد خواندن خط فارسی را ندارند و منصب و کرسی در اختیار دارند.

 

به طور کلی، ارتباطات فرهنگی ایران و تاجیکستان که به تأکید شما اعضاء یک پیکرند، را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا تاریخ و مؤلفه‌های فرهنگی مشترک توانسته، مبنای برای توسعه روابط باشد؟

باید توجه داشت که ایران‌شناسی تنها فارسی‌شناسی نیست. ایران‌شناسی باید تاریخ و فرهنگ و تمدن تمام تیره‌های ایرانی، زبان‌های ایرانی و فلات فرهنگی ایران را در بر بگیرد. در قفقاز مردمی وجود دارد به نام «اوست‌ها» و یا پشتو زبانهای افغانستان که در عین اینکه از اقوام ایرانی هستند، اما ما فارسی‌زبان‌ها زبان آنها را متوجه نمی‌شویم. با این ملاحظه، میراث مشترکی که به زبان فارسی ثبت شده، میراث کسانی است که زبان فارسی را می‌خوانند، می‌فهمند و از آن بهره می‌برند.

باید توجه داشت که اساساً نمی‌توان جغرافیای تاریخی ایران را با جغرافیای امروزی آن قیاس کرد و این مهم که ایران محدودة جغرافیای جمهوری اسلامی نیست. ایرانِ تاریخی از چین تا هند گسترش داشت. زمانی هم بوده است که جهان به ایران و انیران (غیر ایران) تقسیم می شده است  مرز ایران از مصر تا چین و از هند تا قفقاز و دشتهای جنوبی روسیه را فرا می گرفته است ولی در دوران های مختلف، ایران و زبان فارسی، فراز و فرودهایی را پشت سر کرده‌اند. میراث مکتوبی که در هزار و اندی سال آخر به زبان فارسی ثبت شده است، نه تنها مایه افتخار ایران و ایرانی است، بلکه گنجینه تمدن جهانی را نمی توان بدون این گنج شایگان تصور کرد.

زبان فارسی و این میراث بزرگ، تنها منسوب به جمهوری اسلامی نیست، کسانی که در افغانستان امروزی و در فرارود زندگی می‌کنند و زبانشان فارسی است، به همان اندازه ای که شهروندان جمهوری  اسلامی ایران حق دارند، آنها نیز در این میراث بزرگ سهیم هستند. منظورم این است که در گذشته یک کشور وجود داشت و به عنوان مثال، کمال الدین مسعود خجندی در خجند به دنیا آمد و در تبریز وفات یافت. شاید برایتان جالب باشد بگویم که خواندمیر و میرخواند و حتی صادق هدایت همه با کمال خجندی پیوند خونی دارند.

 

در تاجیکستان چه تلاش‌های مشخصی برای حفظ این میراث مشترک انجام شده است؟

تلاش‌هایی در این راستا در جریان بوده و هست. مثلاً استاد محمدجان شکوری بخارایی و استاد اکبر تورسان، فیلسوف و ایران شناس بزرگ تاجیک که هم‌اکنون رییس پژوهشگاه خاورشناسی و زبان و ادبیات آکادمی علوم تاجیکستان است، تلاش‌هایی را در دست اقدام دارد و می‌توان امیدوار بود که بتواند کارهایی در این راستا انجام دهد. من به عنوان یک محقق مستقل امیدوارم که روشنفکران تاجیک که همین عقیده را دارند، برای تحقق این مهم تلاش کنند.

 

آیا نهادهای فرهنگی دو کشور از جمله رایزنی فرهنگی ایران در تاجیکستان وظیفة بایستة خود را در ارتباط با توسعة روابط فرهنگ دو کشور انجام داده‌اند؟

به نظر من توان رایزنی فرهنگی و سفارت جمهوری اسلامی ایران می تواند بیش از این باشد که هست. ایران، تاجیکستان را باید به عنوان یک ایران کوچک دور افتاده نگهبان باشد. دقیقا مثل برادر بزرگ به برادر کوچک خود همیشه یار و یاور باشد. شاید برایتان جالب باشد بگویم که اقوام ترکی زبان که اغلب زبان یکدیگر را نمی فهمند، به مراتب بیشتر از ما به هم می رسند و از همدیگر دفاع می کنند. من اعتقاد دارم در رایزنی فرهنگی در تاجیکستان شخصیت‌های فعال و کارشناس باید حضور داشته باشند.

هرچند چنین افرادی در این رایزنی حضور داشته اند که از این جمله می‌توان به علی موسوی گرمارودی (که در تلویزیون نیز همواره صحبت می‌کرد و کلاس‌هایی در حوزة فرهنگ برگزاری می‌کرد)، قهرمان سلیمانی و آقای علیرضا غزوه اشاره کرد که همه فعال، مؤثر و دوست‌داشتنی بودند. همان طور که اشاره کردم به نظر من باید خط فارسی احیاء شود و در این راستا ایران باید با تمام وجود به آن مردمی (تاجیکان) که آنها نیز ایرانی هستند و از مرزهای کنونی ایران دور مانده‌اند، کمک برساند. در این زمینه همچنان که اشاره کردم، باید تمام موانع برای احیاء خط فارسی برطرف شود. چرا که اگر بخواهیم بهتر دقت کنیم، مهم‌ترین مشکل، مشکل خط و مهم‌ترین مسئله، مسئله خط فارسی است. اگر این مشکل از بین رفت، در مدتی کوتاه، شکوه دوباره زبان و ادب فارسی را در ورارودان شاهد خواهیم شد.

دیدگاه شما در خصوص برخی وعده‌های صورت گرفته برای تقویت تعاملات فرهنگی میان فارسی‌زبانان از جمله راه‌اندازی تلوزیون مشترک فارسی‌زبان بین ایران، افغانستان و تاجیکستان چیست؟

من باید اعتراف کنم که از شنیدن این خبر بسیار شادمان بودم که این تلوزیون بالاخره فعال خواهد شد، اما متأسفانه بعد از سه سال بحث در این خصوص، هنوز هیچ چیز عملیاتی نشده است. در این میان، برخی دلایل سیاسی وجود دارد که من چون سیاست‌مدار نیستم مایل نیستم به دلایل سیاسی بپردازم. اما فکر می‌کنم اگر این مسئله جدی‌تر گرفته شود و یک تلوزیون فرهنگی برقرار شود، در آن صورت فرهنگ یگانه و مشترک ما تقویت خواهد شد و برای نزدیک شدن یک قوم و یک ملت واحد که در کشورهای مختلف زندگی می‌کنند، بسیار کمک بزرگی خواهد بود. در این زمینه اراده سیاسی لازم است و تحقق این منظور آرزوی همه روشنفکران در آن سوی مرزهای ایران است و امیدوارم در ایران نیز چنین باشد.

 

به نظر می‌رسد شناخت صحیح و جامعی از تاجیکستان در ایران وجود ندارد و به ویژه ایرانیان با ادیبان فارسی‌زبان تاجیک که میراث مشترک فارسی‌زبانان محسوب می‌شوند، آشنایی ندارند. دیدگاه شما در این خصوص چیست؟

اولاً شما اشتباه می‌کنید که شناختی از ادبیات و ادیبان تاجیک در ایران وجود ندارد. رودکی سمرقندی، فردوسی طوسی، کسایی مروزی، شهید بلخی و رابعة بلخی آیا اینها ادیبان تاجیک نیستند. ایرانیانی که شناخت دارند، ادیبان معاصر تاجیک را نیز می‌شناسند، مثلاً استاد لایق شیرعلی که چهار کتاب ایشان در ایران چاپ شده است. استاد مؤمن قناعت و فرزانه خجندی نیز در ایران شناخته شده هستند. البته من وضعیت شناخت ادبیات تاجکیستان را در ایران خوب ارزیابی نمی‌کنم و در این زمینه، باید خیلی کار کنیم که یکدیگر را بشناسیم. به اعتقاد من برای اینکه یکدیگر را خوب‌تر بشناسیم باید کار را از ریشه درست کرد و آن احیاء خط فارسی است.

 

چه پیشنهاداتی برای توسعة روابط فرهنگی، گسترش زبان فارسی و ایران‌شناسی در تاجیکستان دارید؟

اساساً من معتقدم که ادبیات ایران و تاجیکستان یگانه است. استاد بزرگوار مهدی اخوان ثالث در کتاب از این اوستا نوشته بود که وای بر ما! وای بر ما! اگر بگوییم میان ایرانیان این سو و آن سوی مرزها «روابط فرهنگی» داریم. باید توجه کرد که ما «روابط فرهنگی» نداریم، بلکه «یگانگی فرهنگی» داریم. یگانگی فرهگی متفاوت از روابط فرهنگی است. ما زبان و ادبیات یگانه‌ای داریم. بر این اساس من معتقدم، ادبیات تاجیکستان باید یک نام داشته باشد و آن ادبیات فارسی است چون زبان فارسی است. به عنوان مثال، نظامی در گنجه زاده شد و مولانا بخش عمده‌ای از زندگی خود را در قونیه سپری کرد، البته قونیه آن روز از شیراز امروز تفاوتی نداشت و همه در آنجا فارسی صحبت می‌کردند (هرچند امروز ترکی صحبت می‌کنند).

همة اینها ادبیات فارسی هستند. گنجة آن روز دقیقاً یا شیراز بود یا مشهد و فرقی نمی‌کرد. آنها امروز زبان فارسی را از دست داده‌اند. پیشنهاد من این است که ایران بزرگ آن ایران کوچک را که نامش تاجیکستان است فراموش نکند و تا جایی که می‌تواند همه جانبه به آن یاری رساند. من معتقدم که روزی آن مردم قدر یاری‌هایی که ایران به تاجکیستان می‌رساند را خواهند دانست و این مسئله خیلی مهم است. استاد لایق، شعر خیلی جالبی در مورد ایران دارد که بیتی از آن را برایتان نقل می‌کنم:

 

ای خراسان این همه غافل مباش          دست رستم یاز بر امداد من

اگر واقعاً این دست رستم برسد و به تاجیکستان امداد و یاری رساند، همه کارها درست می‌شود. باز هم اشاره می‌کنم که مهم‌ترین کار و ریشه‌ای‌ترین اقدام در این زمینه احیاء خط فارسی در تاجیکستان است که بدون کمک ایران عملی نیست.

 

با تشکر از آقای دکتر صفر عبدا... که وقت خود را در اختیار موسسه ایراس قرار دادند.

 

تنظیم: علی‌رضا نوری

 

گریه بی شیون

 

 

 

شمع این مسئله رابرهمه کس روشن کرد

 

که  توان   تا به سحر  گریه  بی شیون  کرد

 

بر سر  تربت   زهرا    علی  از  خون   جگر

 

ناله ها  در دل شب بی خبر از دشمن  کرد

 

غم  آن   پهلوی   بشکسته  و بازوی  سیاه

 

رخ  نیلی  همه  در قلب  علی  مسکن  کرد

 

تنگ  شد  سینه   بی کینه   آن  جان جهان

 

کآرزوی    سفر  جان     ز   دیار     تن   کرد

 

گفت ای  کاش که  جان  از  بدن  آید  بیرون

 

هجر تو  گلشن  دنیا   به  علی   گلخن  کرد

 

شعله  زد  درد    چنان    از دل  آن   دریا دل

 

که  شرار  غمش  عالم  همه  ، تردامن  کرد

 

داغ  پیغمبر و  هم  محسن  و  زهرای  جوان

 

حزن  عالم  همه  در  مزرع  دل   خرمن  کرد

 

 

شاعر فعلانمیدانم کیست 

ازکجا آمده ای ؟

 

 

 

تو از کجا آمده ای ؟

 

- از دل یک سنگ کور ،

 

از دهان یک غنچه نا شکفته ی گل سوری

 

 

اکنون کجائی ؟

 

- پیش روی یک آینه

 

که هم رهسپاران مرگ

 

وهم نو رسیدگان سرای زندگی را می نمایاند

 

 

به کجا میروی ؟

 

- به اوجی

 

که پرنده ای آن بالا نتواند پرکشد

 

وبه ژرفائی

 

که ماهی دریا آنجا نیارد زیست

 

 

کی هارا ، کویچی

ازشعرای معاصر ژاپن 

غلام همت آنم

 

 

 

غلام  همت آنم  که  همچو  باد سحر

 

ز  بار  معصیت  خود  چو   بید   میلرزد

 

بگوی  زاهد  مغرور را  که   مدت عمر

 

برسم  اهل ریا  طاعتی  همی  ورزد

 

که  بیش  رنجه مدار  مرنج  بهر جنان

 

که دیده ئی پس مردن زخاک سربرزد

 

بخاکپای   قناعت  که  نزد  ابن یمین

 

جهان  به  رنجش  آزاده ای   نمیارزد

 

 

ابن یمین فریومدی