گره از کار این ناکاره وا کرد
غبار رهگذر را کیمیا کرد
نی آن نی نواز پاکبازی
مرابا عشق ومستی آشناکرد
حضرت علامه
اقبال لاهوری
گر راست شوی تو رستگاری یابی
ورنه ز کجی چگونه یاری یابی
تا پای خطا ترا برد سوی هوس
با دست خودهرشکست و خواری یابی
حسین سرو
مسکین دلم ازخلق وفایی می جست
گمره شده بود رهنمایی می جست
ماننده ی آن مرد ختایی که به بلخ
بر گرد چراغ و آشنایی می جست
افضل الدین بدیل بن علی خاقانی شروانی
متخلص به
خاقانی
دنیا که دلت زحسرت او زار است
سرتاسر او تمام،محنت زار است
بالله که دولتش نیرزد به جوی
تالله که نام بردنش هم عار است
حضرت بهاء الدین محمد بن حسین عاملی
معروف به
شیخ بهائی
از عشق که کرد ای دل ابله توبه
تا من کنم از وصال آن مه توبه
شب تیره وباده روشن ومجلس خاص
من عاشق و او حاضر و آنگه توبه
یمین سبط اصفهانی